حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

تبلیغات تبلیغات

شیهه اسبی سفید بیاد مرتضی

  شیهه اسبی سفید بیاد مرتضیبعد از عملیات لو رفته نصر دو مرتضی تفنگ بدستاز این سو به آن سو می دویددر میان جنازه های تلنبار شدهو زخمی های بسیار که از درد می نالیدندمرتضی بغضش ترکیدو من هم گویی مترسکی بیش نبودمتپه های آهنگرانمشرف به قصرشیریناما مثل هر صبحبا طلوع خورشید بیدار می شدندصدای کبک و تیهو زیر بوته های بادام بن می دویدشیهه اسبی سفیددر کوهستان بلند بودچه ابرهای غلیظیباران هم می باریداولین روز نوروز 1367مرتضی فریاد کشیدعلی علی! ببینعملیات لو رفته بودو ما بچه های مردم را دم توپ دادیمچه کسی پاسخگوست؟!خون هدر رفته این بچه هاپاهای  جا ماندهدست های بریدهقلب های خونیننه نه من زنده بر نمی گردمخجالت می کشماز این همه شهید و مجروحبه مادران اینهاچه خواهیم گفتیادت هستچقدر تمرین گشت شبانه در تنگ حاجیانهلی برد بر ارتفاعات بازی درازبا شکم گرسنهسربازان بیچاره تسلیم محض اوامر ما بودندگفتم جناب سروان برخ
ادامه مطلب

وبلاگ های پیشنهادی

جستجو در وبلاگ ها